کتاب قصه‌های دوست داشتنی نوشتۀ هوارد گریس، ترجمۀ سید حمید یوسفی‌نژاد

دسته بندی محصول:  کتاب


تماس جهت قیمت

حداقل سفارش: 1       ناموجود

کتاب داستان های کوتاه و به هم مربوط از حیوان‌های تعریف می‌کند. کتاب قصه‌های دوست داشتنی با کتاب‌های سنجاب شنگوله، همسر آقا خرگوشه و گوزن تیزپا در یک مجموعه قرار می‌گیرند
کتاب قصههای دوست داشتنی نوشتۀ هوارد گریس، ترجمۀ سید حمید یوسفینژاد Favorite Uncle Wiggily Animal Bedtime Stories کتاب قصههای دوست داشتنی با کتابهای سنجاب شنگوله، همسر آقا خرگوشه و گوزن تیزپا در یک مجموعه قرار میگیرند. کتاب گوزن تیزپا مجموعه به هم پیوسته از داستانهای کوتاهی است که میتوان هر شب یکی از آنها را برای کودک خواند. این کتاب داستانهای بسیار لطیف و ساده از حیوانها در خود دارد که در کنار سرگرمی تلاش دارد مهارتهای از زندگی نیز به کودک بیاموزد. در اوایل قرن بیستم، روزنامههای شهرهای بزرگ آمریکا حیاتیترین وسیلهی ارتباطی بودند و بیشتر خانوادهها در هر روز، یک روزنامه میخریدند. پدربزرگ من هوارد گریس، عضوی از این دنیای پرهیاهو بود. او خبرنگار روزنامهی صبح در نیویورک و نیوجرسی بود. امّا بعد از ظهرها، زمانی که کار خبرنگاریش به پایان میرسید، داستانهای هیجانانگیز و ماجراجویانهای را با نامهای هنری مختلف برای رئیس مشهور ادارهی فرهنگ و هنر جوانان، ادوارد ال. استراتمایر مینوشت. مادر بزرگ من یک نویسنده بود و اولین روزنامه نگار زن در نیوجرسی به حساب میآمد و در نوشتن داستان برای آقای استراتمایر به پدربزرگم پیوست و بعد از او فرزندانشان پدرم راجر و خواهرش کلیو- به آنها پیوستند تا یک خانوادهی چهار نفری نویسنده به وجود بیاید. در مقالهای در مجلهی فورچیون به "خانوادهی گریس نویسنده" ملقب شدند. آنها تعداد زیادی از مجموعه داستانهای معروف را نوشتند که مهمترین آنها عبارت بودند از؛ تمام داستانهای کلاسیک تام سوئیفت به غیر از دو جلد آخر، بیشتر داستانهای دوقلوهای بابزی، تمام مجموعه داستانهای جو بیسبال و تعداد زیادی دیگر که بیش از 500 عنوان کتاب هستند. ای. ام. اسکادر، مسؤول انتشارات روزنامهی صبح که عامل چاپ تام سوئیفت شناخته میشود از پدر بزرگم خواست که داستانهایی برای کودکان بنویسد که موضوع آنها حیوانها باشند و پدر بزرگم گفت که دربارهاش فکر میکند. وقتی هوارد گریس در حال قدم زدن بود و به این پیشنهاد فکر میکرد، چشمش به یک خرگوش گوشدراز اُفتاد که در حال ساختن لانهاش بود و آن روز بود که عموویگیلی گوشدراز به وجود آمد و چند هفته بعد به چاپ رسید و در خانهی هزاران و سپس میلیونها نفر راه پیدا کرد. هر روز قصّهای تازه و هر هفته شش داستان از عموویگیلی چاپ میشد که هرکدام با پایانی دلنشین همراه بود که ذهن کودکان را در مسیری مناسب قرار میداد و موضوع داستان بعدی را مطرح میکرد و به این ترتیب روزنامهی صبح، اوّلین روزنامهای شد که داستانهایی را در اختیار پدرو مادرها قرار میداد تا شبها و در زمان خواب برای کودکان بخوانند. داستانها خیلی زود در روزنامههای سراسر آمریکا و دنیا به چاپ رسیدند. تمام داستانها جذاب و هیجانانگیز بودند. امّا جنگ و درگیری و خشونت در آنها وجود نداشت و شخصیتهای داستان نامهای دلنشین و ظاهری زیبا داشتند که باعث میشد بچّهها آنها را دوست داشته باشند. داستانهای روزانهی عمو ویگیلی برای ادارهی فرهنگ و هنر جوانان حدود 50 سال ادامه داشت و در طول این مدت داستانها، اسباببازیها و بازیهای عموویگیلی به وجود آمدند. پدر بزرگم قبل از مرگش در سال 1962 از مادرم که او هم یک نویسنده بود درخواست کرد که داستانهای عمو ویگیلی را ادامه دهد و او هم تا امروز این کار را انجام داده است.