کتاب داستانک‌هایی از مدرسه دارد که می‌تواند برای بچه‌ها و آموزگاران آن‌ها قابل توجه باشد.
کتاب روز اول مدرسه نوشتۀ منصور جامشیر
first day of school
کتاب روز اول مدرسه حاوی داستانک های است با تصاویر از مدرسه و کلاس درس برای یادآوری آن دوره است. نویسنده کتاب سعی دارد با انتقال تجربه مخاطبان خود را همراهی کند و به آنان اعتماد به نفس دهد.
در جا جای کتاب از عشق به مادر سخن آورده شده است تا مخاطبان دریابند چه گوهر گران مایهای در کنارشان است. برای مثال به این بخش از یکی از داستانک ها توجه کنید:
پاییز و بادهای خنک و میوههای شیرین و تُرش آن در راه بود. نزدیک باز شدن مدرسهها بود من که کلاس اوّل را تمام کرده بودم امسال به کلاس دوّم میرفتم. روزها بود که بارانی سبز رنگی را پُشت شیشه فروشگاه محله نشان کرده بودم و هر وقت که از کنار آن رد میشدم نگاهی حسرت باری به آن میانداختم. یکی دو بار مادر نیز متوجه نگاه من شده بود. امّا چند روزی بود که آن بارانی سبز را پشت شیشه فروشگاه ندیده بودم.
چند روز به باز شدن مدرسهها بیشتر نمانده بود که مادر گفت بیا ببینیم کُت و شلوارعیدت برای مدرسه اندازه است یا نه تا یقه سفیدش را برایت بدوزم. من رفتم کنار مادر و او کُت و شلوار عیدم را که تمیز و مرتب از کُمد بیرون آورد و تنم کرد و گفت نه خوبه هنوز اندازهست. بعد یک دفعه بارانی سبز را از کمد درآورد و تنم کرد. من بهتزده بودم. بالا و پایین میپریدم و از فرط شادی گونههای مادرم را بوسیدم. اشک در چشمان مادر میدرخشید و با خندههای من میخندید و نگاه از من بر نمیداشت. احساس خوبی داشتم لبریز از عشق بودم.