کتاب اتوبوس نوشتۀ منصور جام‌شیر

دسته بندی محصول:  کتاب


تماس جهت قیمت

حداقل سفارش: 1       ناموجود

داستان‌های که رشته اتصال آن‌ها اتوبوس است محتوی کتاب را تشکیل می‌دهد.
کتاب اتوبوس نوشتۀ منصور جامشیر Bus book همۀ ما در اطراف خود شاهد ماجراها و اتفاق های زیادی هستیم ولی نگاه نویسنده این حادثه ها و ماجراها را برای آگاهی بیش تر ما قصه می کند. کتاب اتوبوس حاوی داستان های کوتاهی است که همه در اتوبوس اتفاق افتاده است و نویسنده با بهانه قرار دادن اتوبوس سعی دارد مطالبی برای سرگرمی و آموزش غیر مستقیم به مخاطبان خود قرار دهد. کتاب اتوبوس با تصاویری جذاب تا کنون دو بار توسط انتشارات نگارینه باز نشر شده است. به بخشی از یک داستانک توجه کنید: تمام مدّتی که در اتوبوس نشسته بودم با گوشی تلفن همراهی که تازه خریده بودم، بازی میکردم. آنقدر عجزوناله کرده بودم و هزار دلیل برای داشتن خط تلفن همراه آورده بودم تا پدرم راضی شده بود یکی از این خطهای ارزان قیمت قابل شارژ برایم بخرد. بعد از پدر نوبت مادرم بود که برایش نمایش بازی کنم و قول دهم پول توجیبیهایم را جمع میکنم و به او پس میدهم تا بتوانم پول گوشی را جور کنم و گوشی دست دوّمی بخرم. خلاصه تلفن همراهی که برایم با این سختی فراهم شده بود، خیلی عزیز بود و هرچند ثانیه آنرا از جیبم درمیآوردم و با ذوق نگاه میکردم و تمام مدّت مُنتظر بودم زنگ بزند، امّا کسی شمارۀ مرا نداشت. با خود گفتم وقتی به خانه رفتم به خواهر کوچکم میگویم که روزی یکبار به من زنگ بزند تا من هم پُز تلفن همراهم را بدهم. اتوبوس به ته خط رسید. از اتوبوس پیاده شدم و طبق معمول به راننده خسته نباشید گفتم. مسیر چند دقیقهای را باید پیاده میرفتم تا سوار ماشینهای مسافرکش خطی یا شخصی شوم. ما تازه خانه را عوض کرده بودیم ولی به اصرار من دبیرستانم را تغییر نداده بودند. به همین خاطر برای رفت و آمد به مدرسه، باید مسیری را با ماشینهای مسافرکش میرفتم تا به سر خط اتوبوس برسم و از ته خط دوباره سوار ماشین مسافرکش شوم تا به مدرسه برسم. البتّه بعضی وقتها اگر وقت داشتم، پیاده میرفتم. حالا پس از این که به سر خیابانی که ماشینهای خطی میایستند، برسم و سوار شوم، تازه نزدیکیهای خانه پیاده میشوم و چند دقیقهای باید پیاده بروم تا به خانه برسم. تازه رسیده بودم به خیابانی که بیشتر ماشینهای خطی آنجا برای جلب مسافر فریاد میزدند. بعضی وقتها این صداها خندهدار میشدند. امّا از این که آدمهای مختلف برای بهدست آوردن درآمد مجبور بودند فریاد بزنند و گاهی سر مسافر با هم گلآویز میشدند، اذیّت میشدم.