داستانی نوشته ژان ماری گوستاو لو کلزیو نویسنده معروف فرانسوی از سرگشتگیهای نوجوانان و جوانان این دور و زمانه است.
کتاب آسمانیها نوشتۀ ژان ماری گوستاو لو کلزیو ترجمۀ فاطمه ابطحی
The Book of Heaven by Jean-Marie Gustav Lou Clezio translated by Fatemeh Abtahi
ژان ماری گوستاو لوکلزیو (به فرانسه Jean-Marie Gustave Le Clzio) نویسنده و برنده جایزه ادبی نوبل 2008 در سال 1940 در شهر بندری نیس در جنوب فرانسه زاده شده است. خانوادۀ او در قرن هجدهم به جزیره موریس مهاجرت کرده بودند. او تحصیلاتِ خود را از ابتدایی تا دانشگاه در همان شهر گذرانده است. در سال 1963، در سن بیست و سه سالگی نخستین رمانِ خود را با نامِ "صورتجلسه Le Proces Verbal" منتشر کرد که در همان سال جایزه معتبرِ "رنودو Prix Renaudot" را از آن خود کرد.
پدرش انگلیسی و مادرش فرانسوی بود. در آغاز نویسندگی چون در انگلستان زندگی میکرد، میخواست نوشتن به این زبان را تجربه کند، اما اولین اثر او به فرانسه منتشر شد. او میگوید زبان فرانسه به او کمک میکند تا با فرهنگهای کهنتر آشنا شود.
با این حال، سفرهای بسیار و نوع نگاه او، باعث شد از فرانسه فاصله گیرد. هویتی مدیترانهای دارد و انزجارش از دنیای صنعتی، این هویت را هم کمرنگ میکند. در مصاحبهای میگوید: برای من که جزیرهنشینم و در ساحل دریا گذر کشتیهای باری را تماشا میکنم، که بر بندرها پا میکشد، مانند آدمی که در بلواری قدم میزند نمیتواند متعلق به یک محله باشد و متعلق به تمام محلههاست، فرانسه فقط کشور من است، جایی که در آن زندگی میکنم. شاید به همین دلیل است که هر خوانندهای در هر جای دنیا، با لوکلزیو احساس نزدیکی میکند و میتواند گوشهای از خود را در آثار او بیابد.
در سالهای بین 1965 تا 1975 دو مسئله عمده در مرکز توجه نویسندگان این دوره قرار داشت، زبان و ماده. آنان میگفتند تنها اندیشهای وجود دارد که به بیان درآید، زیرا دریافتهای حسی ممکن است ما را فریب دهد. واژهها شفافند و ما را در درک امور یاری میدهند. لوکلزیو که در آغاز دهه هفتاد، با اسطورههای سرخپوستی آشنا شده بود و به کمک آنها کمکم جایگاه خود را در هستی یافت. او نیز در آغاز با بیان زبانی، دسترسی به واقعیت دنیا را ممکن میکرد، اما بیان زبانی و فلسفه غربی تنها ارتباط منطقی را میسر میکرد، به همین دلیل مانع میشوند که آدمی در دنیای واقعی که همه چیز درهم پیچیده است، حل شود.
لوکلزیو زبان را رها کرد و از یوغ آن خارج شد تا ارتباطی حقیقی با ماده برقرار کند. به همین دلیل شخصیتهای برجسته رمانها و داستانهایش بیشتر در سکوت زندگی میکنند و در کتاب بیابان او، یکی از اصلیترین شخصیتها، زبان آدمیان را بلد نیست. لوکلزیو نمیگوید او قادر به سخن گفتن نیست، میگوید این زبان را بلد نیست. و به شکل دقیق شخصیتی است که بیش از همه با طبیعت و ماده عجین است و گاهی حتی خصلتی فرا طبیعی به خود میگیرد.
لوکلزیو نزد سرخپوستان پاناما نیز این رهایی از زبان را حس کرد، زیرا برای آنها هیجانات تنها شیوه ممکن برای شناخت حقایق جهان است. به عقیده او، رسالت نویسنده نیز این است که مانند جادوگر، انسانها را افسون کند و دستیابی به واقعیت حقیقی را برای آنها، از طریق نشانهها، ممکن سازد. همین نشانههاست که به آدمها امکان میدهد در پس واژهها به واقعیتی برتر دست یابند. نقش نویسنده از نگاه لوکلزیو، نگارش تجربیات درونی و بیرونی از طریق ضبط خودکار است. در واقع نقش یک زلزلهنگار را ایفا میکند تا آن چیزی را دریابد که رفتارهای انسانی را دیکته میکند.
لوکلزیو از سال1967 تا 1970 در میان قبیلهای از سرخپوستان اِمبِرا در جنگلهای پاناما زندگی کرد. علاقه او به فرهنگِ سرخپوستان در چندین اثر از وی بارز است. بعد از سال 1970 به نیومکزیکو رفت و در دانشگاه این ایالت دوره دکترای ادبیات را گذراند و دست به ترجمهی اساطیر و فولکلورِ سرخپوستان زد.
لوکلزیو در سال 1978 کتاب "موندو و داستانهای دیگر Mondo et autres histoires" را منتشر کرد. لوکلزیو در سال 1996 به زادگاه خود بازگشت. رمان بیابان نیز یکی از آثار مشهور اوست که جایزه بزرگ "پل موران" را دریافت کرده است. لوکلزیو در حال حاضر پرفروشترین نویسنده فرانسه محسوب میشود. وی در سال 2008 جایزه نوبل ادبی را به خود اختصاص داد.
از گوستاو لوکلزیو کتابهای زیر به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است. "روزی که بومون با درد خویش آشنا شد"، "موندو"، "بیابان"، "آفریقایی"، "ترجیع گرسنگی"، "سفر به سرزمین درختها"، "ماهی طلا"، "پاوانا"، "خلسه مادی"، "کسی که هرگز دریا را ندیده بود" (مجموعه داستان)، "لالابای"، "موندو و داستانهای دیگر"، "دگرگونیها"، "دیه گو و فریدا"، "موندو، ستارهٔ سرگردان"، "کودک زیر پل"، "آوای گرسنگی" و کتاب "آسمانیها"، ترجمه فاطمه ابطحی که توسط انتشارات نگارینه چاپ و نشر شده است.